پارت 3

 

_ حالا که هوش میگه یکم با عقل جور در میاد که ماها چرا انقدر شبیه همیم

: خیر ای عزیز بدان و آگاه باش که ما یک نفر هستیم در چندین حال متفاوت که هیچ نتوانیم کنار هم سازیم

- عوق یکی ترجمه کنه بینم این زبون بسته چی زر میزنه

_ اینجور که من فهمیدم اون میگه ماها یک نفریم ولی باهم فرق داریم جوری که نمیتونیم با هم کنار بیایم

- حالا با عقل جور در میاد

_ منم که همینو گفتم

: حال ای شادی این بر عهده توست که این غریبان را صمیمی گردانی وای من چقدر خوب میتوانم شاعرانه سخنرانی نمایم

لبخند پهنی زد انگار تمام مدت برای خودش سخنرانی میکرده تنهایی

حالا که فکر میکنم اگه از هوش و خشم جدا بشم شاید دیوانه بشم

درسته مدت خیلی کمیه که باهم دوست شدیم ولی دلم میخواد هیچ وقت دیگه تنها نمونم

نمیدونم تا الان چطور تونستم تنها زندگی کنم

برام زندگی قبلیم پوچ و خالی شده با اینکه من توی اون زندگی هم شاد بودم اینجا تعداد زیادی در هست که میخوام با کسی که پشتشون پنهان شده دوست بشم

شاید ما از وقتی که بدنیا اومدیم پشت در ها بودیم از هم جدا بودیم اما حالا وقتشه که همه دور هم جمع بشیم و میخوام من اولین کسی باشم که در اتاق هاشون رو باز میکنه

همون طور که اولین نفری بودم که یک در رو باز کرد میخوام فرای این دیوار صورتی رو کشف کنم میخوام از این چاردیواری فرار کنم

اما قطعا تنهایی نمیتونم باید همه در هارو باز کنم تمام دیوار هارو بشکنم و دست تو دست همه شون از این دنیای عجیب برم و دیگه برنگردم

_ میخوام برم و همه رو از این در های بسته آزاد کنم

: این همه اشتیاق ستودنیست دوست من اما بهتر است امشب را بخوابی و فردا صبح به دیدار یاران بشتابی و لطفا این دستگاه مکنده را نیز به من قرض ده

_ وای کِی شب شد؟؟؟ 

- مگه خودت نگفتی اسم این جارو برقیه پس چرا دوباره میگی مکنده؟

: دستگاه مکنده ادبی تر از جارویِ برقیست

- تو آخر با این ادبیات منو خفه میکنی

_ چرا آخه زمان آنقدر زود گذشتتت نهههه نمیخوام بخواببممم

- آخ گفتی دلم خواب میخواد برم تو اتاق خوشگل خودم لالا

_ نههههه منم میام

- درد کجا بیای برو کپه مرگتو بزار بچه

بی توجه به من رفت توی اتاقش میخواست در رو ببنده اما یه نگاه به رنگ صورتی بیرون انداخت و با خودش چیزی رو زمزمه کرد

در رو تا آخر باز گذاشت و رفت روی تختش که مثل من کنار دیوار بود خوابید

لبخندی به این کارش زدم و از هوش خداحافظی کردم

امروز روز خاصی بود

روی تختم دراز کشیدم و دست هام رو پشت سرم گذاشتم و به سقف اتاق خیره شدم که نور صورتی بیرون رو توی اتاقم منعکس می‌کرد

 

_ فردا قراره تمام در هارو باز کنم

- دِ بِکَپ دِ

_ اول از همه ام از در سمت راستم شروع میکنم

 

Rin

دیدار خارج از دیوار 4

دیدار خارج از دیوار 3

دیدار خارج از دیوار 2

رو ,کنم ,میخوام ,هم ,باز ,دیوار ,از این ,در رو ,باز کنم ,هارو باز ,در میاد

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پروفایل 20 لمینت متحرک دندان جنس اصل snap on smile اورجینال برای دو فک زلال ها دفتر کوچک نوشته های من اسکلت فلزی سازان تهران سازه کاربرد فناوری عمومی فروشگاه اینترنتی فایل درب هوشمند طراحی داروخانه و مطب دندانپزشکی